پرونده امیر حسین و امیر محمد با ۲۰ درصد جانبازی بسته شد
“امیر حسین پیکانی” حالا ۱۸ سال سن دارد و ساکن روستای جعفر آباد ایلام است. در اسفند سال ۹۳ به همراه یکی از دوستان وبرادر کوچکش، در نزدیکی شهر مهران بر اثر انفجار یک مین به همراه برادرش به شدت از ناحیه صورت و دست مجروح شد ودوستشان هم جان باخت. این دوبرادر حالا بامشکلات جسمی وروحی زیادی دست وپنجه نرم می کنند وعلیرغم وضعیت بد معیشتی خانوادهشان هیچ حقوقی ندارند.
مین زندگی آرام را ازخانواده پیکانی گرفت
“یدالله پیکانی” ۵۵ سال سن دارد وساکن روستای جعفر آباد ایلام است. او دامدار بود و هرساله دامهایش را در بهار وتابستان به چراگاهها می برد وزمستان هم به روستا برمی گشت. اما هفت سال پیش، انفجار یک مین علاوه براینکه سلامتی پسرانش را گرفت، تنها دارایی زندگیش که دامهایش بودند را از دست داد، او حالا در وضعیت بد معیشتی همراه خانوادهاش زندگی می کند.
“امیرحسین وامیر محمد” هیچ چیزی از روز حادثه به یاد ندارند وبا غریبه ها هم زیاد دمخور نمی شوند. آنها با مشکلات جسمی وروحی زیادی دست به گریبانند.
“یدالله پیکانی” پدر امیر حسین وامیر محمد می گوید: “ما دامدار بودیم، هرساله دامهایمان را به چراگاهها می بردیم، آن روز هم که دوازدهم اسفند سال ۹۳ بود، امیر حسین و امیر محمد، به همراه یک دوست دیگرشان به نام محمد هادی نزدیک سیاه چادر ها در نزدیکی شهر مهران، بازی می کردند وماهم مشغول چراندن دامها بودیم”.
“ساعت نزدیک چهار غروب بود، ناگهان در محل بازی بچه ها انفجار بزرگی رخ داد، خودم را به محل رساندم. نمی دانستم چه اتفاقی افتاده است، هرسه نفرشان در میان گرد وخاک وخون آلود بودند”.
“صورتشان خون آلود بود. یکی از آنها، مین شکمش را گرفته بود وبی جان برزمین افتاده بود. من هاج وواج بودم ونمیدانستم چکار کنم، هیچ کدامشان را نمی شناختم. بعدا فهمیدم پسران من زخمی شده ودوستشان کشته شده است. خیلی ناراحت شدم، زیرا پدر ومادرش همین یک بچه را داشتند”.
یدالله ادامه می دهد: “امیر حسین وامیر محمد که به شدت از ناحیه صورت ودستهایشان زخمی شده بودند را به بیمارستان ایلام رساندیم، اما به دلیل نبود امکانات کافی آنها را به بیمارستان طالقانی کرمانشاه انتقال دادند”.
“از کرمانشاه هم بعد از بستن زخمهایشان به بیمارستان اهواز منتقل شدند، که سه ماه در آنجا ماندند و در طول این مدت هم خودم وهمسرم در بیمارستان پیش امیر حسین وامیر محمد بودیم”.
“یدالله پیکانی” در این مدت برای خرج بیمارستان ورفت وآمد تمامی دامهایش را هم می فروشد و چیزی برایش باقی نمی ماند.
وی در این باره می گوید: “بعد ازسه ماه از بیمارستان اهواز، به خانه برگشتیم اما دوباره دست هردویشان عفونت کرده بود، هفتهایی یک بار، ماشین دربست کرایه می کردیم و به اهواز می رفتیم، دامهایم را هم فروختم و دیگر پولی برایم باقی نمانده بود”.
“مردم به من کمک می کردند، بعد از جراحی های زیاد از اهواز هم ناامید شدم وبه توصیه یکی از آشنایان پیش یک دکتر خصوصی در خرم آباد رفتم، که هر هفته باید دوباره از اینجا به خرم آباد می رفتم”.
“از این می ترسیدم پسرانم فلج شوند. اما کار پزشک خرم آباد خوب بود، رگهای دستشان فعال شد وهرچند پوست دستهایشان از بین رفته بود، اما جراحی های زیاد وترکش مین روی اعصابشان تاثیر منفی گذاشته بود، حالا “امیر حسین” آسم دارد وماهانه باید به پزشک مراجعه کنیم”.
پرونده “امیر حسین وامیر محمد” با جانبازی ۲۰ درصد بسته شد. این درحالی است که این درصد هیچ حقوقی را شامل نمی شود. یدالله در این باره می گوید: “علاوه بر مصدومیت پسرانم تنها دارایی زندگیم که صد راس دام بود را فروختم وحالا با ۲۰ درصد جانبازی پروندههایشان بسته شده ات که هیچ حقوقی شامل آنها نمی شود”.
از سوی دیگر امیر حسین که یک سال بعد ازحادثه به مدرسه روستایش برمی گردد به دلیل وضعیت ظاهری دست ها وصورتش و مسخره شدن از سوی دیگر دانش آموزان مدرسه را ترک می کند وحالا در یک مدرسه خصوصی شهر ایلام درس می خواند، که پدرش هرساله دومیلیون تومان علیرغم وضعیت بد معیشتی پرداخت می کند.
“ریحان نوروزی” مادر امیر حسین و امیر محمد می گوید: “پسرانم از نظر روحی وروانی آسیب فراوانی دیدهاند، بعضی اوقات باهم درگیر می شوند یک ساعت همدیگر را می زنند، امیر حسین مشکل آسم دارد و باید همیشه پیش دکتر برود “.
“اگر باران ورعد وبرق باشد هردوتایشان خیلی می ترسند، به زیر لحاف می روند. یا اگر بخواهم غذایی درست کنم، باید بچه ها را بیرون بفرستم زیرا از صدای گاز هم وحشت دارند، در همین حال هر موقع عصبانی می شوند وسایل خانه را می شکنند”.
“بعد ازآن حادثه خودم هم چندین مشکل پیدا کردم، بیماری قلبی دارم وباید ماهانه پیش پزشک بروم، همسرم هم بیماری دیابت دارد، انفجار مین علاوه براینکه پسرانم را اینگونه سیاه روز کرد، دارایهایمان را هم برباد داد وهیچ ارگانی هم به ما کمک نمی کند”.