محمود پایش را ازدست داد و ۳۰۰هزار تومان هم جریمه شد
“محمود احمدپو” ۵۳ ساله اهل روستای بانه از توابع سردشت است. ۲۷سال پیش هنگامی که برای خرید وفروش احشام به روستای “آلوت” رفته بود براثر انفجار مین پای راستش را ازدست داد. به دلیل بارش برف سنگین یک شبانه روز بعد از حادثه به بیمارستان منتقل شد. در آن زمان او را ۳۰۰ هزار تومان جریمه کردند. بعد ازچهار سال با جانبازی ۴۵ درصدی پروندهاش به سرانجام رسید. حالا بامشکلات زیاد جسمی وروحی دست وپنجه نرم می کند.
محمود پایش را ازدست داد و ۳۰۰هزار تومان هم جریمه شد
شهر مرزی سردشت از مجموع ۱۵۰ هزار هکتار مناطق آلوده به مین آذربایجان غربی بیشترین تلفات را دراین استان داشته است، اما مانند دیگر مناطق آلوده به مین کشو، از میزان تلفات واقعی آن آماری در دست نیست.
“محمود” سرگذشت غم انگیز خود را اینگونه تعریف می کند:
“من درسال۱۳۴۶ در روستای “بانهزێر” متولد شدم. مانند بیشتر مردم این منطقه به کار کشاورزی ودامداری مشغول بودیم. بهار سال ۱۳۷۲ بود، مقداری دام را برای فروش از روستای خودمان به روستای الوت بردم. برف زیادی آمده بود، به پایین دست روستا رسیدم، هیچ علامت هشداری در آن منطقه وجود نداشت”.
” آن موقع متاهل ودوتا بچه هم داشتم. در فکر این بودم که قبل از تاریکی هوا به پیش خانوادهام برگردم، اما ناگهان صدای ترسناکی آمد وپرت شدم، بیهوش شدم وقتی به هوش آمدم دیدم برف قرمز شده بود، خونریزی زیادی کرده بودم، نگاه کردم پای راستم قطع شده است”.
“مردم روستا من را به داخل مسجد بردند، برف جاده را مسدود کرده بود وبرای همین شب را در مسجد روستا ماندم. اما اهالی روستا تنهایم نگذاشتند، پایم را با پارچه بسته بودند اما بازهم خونریزی داشتم”.
محمود احمدپور در آن موقع به بهانه اینکه نزدیک منطقه نظامی شده است ۳۰۰ هزار تومان جریمه شد.
“فردای آن روز مردم روستا با تابوتی من را به پاسگاه روستای “کێوهرهش” در سه کیلومتری روستا رسانند. برف جاده را مسدود کرده بود وهیچ ماشینی نمی توانست تردد کند”. “پایگاه نظامی هم تحقیقی انجام داد. بعدا ۳۰۰ هزار تومان جریمه شدم، بهانهشان این بود، که می گفتند به منطقه نظامی نزدیک شدهاید درحالی که هیچ علامت خطری وجود نداشت”.
“بعد از۲۴ ساعت من را به بیمارستان رساندند. خون زیادی را ازدست داده بودم چند کیسه خون را بهم تزریق کردند، به اتاق عمل جراحی هم منتقل شدم وپای راستم را در بالای پاشنه قطع کردند”.
“ده روز در بیمارستان ماندم. دوسال بعد از اینکه پایم را از دست داده بودم دوباره جای جراحی عفونت کرده بود، بیمارستان ارومیه رفتم واین بار با ده عمل جراحی از زیر زانو پایم را قطع کردند”.
” دیگر خانه نشین شده بودم وهیچ کاری نمیتوانستم انجام دهم. مقداری گوسفند داشتم آنها را هم فروختم، دیگر پولی برایم باقی نمانده بود. در این مدت مردم کمکم می کردند، بعد ازاینکه رفت وآمد زیادی به نهادهای مربوطه داشتم، بعد ازچهار سال بالاخره با ۴۵ درصد جانبازی حقوق کمی برایم در نظر گرفته شد”.
“حالا با دوپسر وهمسرم در یک خانه اجارهایی زندگی می کنیم، یک سوم حقوقم را بابت اجاره می دهم. مشکلات روحی وجسمی زیادی دارم، وقتی هم سن وسالهای خودم را می بینم حسرت زیادی می خورم. دراین مدت هم خیلی برای همسر وفرزندانم اسباب ناراحتی را فراهم کردهام”.
“محمود” جدای از اینکه خودش قربانی مین است، یکی از برادرانش هم در بمباران شهر سردشت جانش را از دست داده است و برادر دیگرش هم که سرباز بوده، مفقود الاثر است”. قبل ازاینکه من نقص عضو شوم یکی از برادرانم که۱۹ سال سن داشت در بمباران شهر سردشت درسال ۶۵ جان باخت وبرادر دیگرم هم که سرباز بود مفقود الاثر است”.
“قبل از این اتفاق مشکلات مردم را حل می کردم، اما حالا حوصله هیچ کاری را ندارم، ملوان وغواص بودم وچندین نفر را در رودخانهها نجات دادم، اما حالا میبینید به چه روزی افتادهام و چه قدر تغییر کردهام”.
“یوسف احمدپور” پسر کوچک محمود دراین باره می گوید: ” وقتی در مدرسه بودم و پدرم می خواست به مدرسه بیاید دانش آموزان دیگر به دلیل نقص عضو، پدرم را مسخره می کردند که این خیلی اذیتم می کرد. حالا هم شبها خیلی عصبانی می شود، بعضی اوقات هرچیزی دم دستس باشد می شکند. در این چند سال من وخانوادهام مرارت های زیادی را تحمل کردهایم، موقع خواب هرکاری که در روز انجام داده است را تعریف می کند”.