محمود چشم وانگستان دستش را ۳۳ سال پیش از دست داده است وهنوز کارگری می کند
محمود رسولی ۸۰ ساله وساکن روستای بیوران سردشت است. ۳۳ سال پیش بر اثر انفجار مین چشم چپ وانگشتان دست راستش قطع شدند. بعد از۳۳ سال هنوز پروندهاش به هیچ نتیجهایی نرسیده است. در این سن مجبور است برای گذران زندگی کارگری وکشاورزی کند.
محمود چشم وانگستان دستش را ۳۳ سال پیش از دست داده است وهنوز کارگری می کند
“محمود” علیرغم بمبارانهای شدید روستایشان در زمان جنگ روستا را ترک نکرد، اما در ماههای پایانی جنگ وقتی که می خواست مانند روزهای دیگر به داخل روستا سر بزند، انفجار یک مین برای همیشه زندگی او وخانواده اش را دگرگون می کند.
در یک روز آفتابی زمستان “محمودرسولی” در روستای بیوران اینگونه داستان خود را تعریف می کند: “من در روستای بیواران به دنیا آمدم وازدواج کردم. زندگی آرامی داشتیم تا اینکه جنگ شروع شد وروستای ما هم بمباران می شد. بیشتر مردم آواره شدند اما من خانه خودم را ترک نکردم، اما مشکل تنها بمباران نبود مردم زیادی براثر مین کشته وزخمی می شدند”.
“بهار سال۶۷ بود ومن هم مانند روزهای دیگر خواستم به داخل روستا سری بزنم. از کنار رودخانه پرآب داخل روستا رد شدم،اما ناگهان صدای انفجار مهیبی صورتم را پر ازگل ولای کرد وبه زمین افتادم”.
“چند نفری از داخل روستا سر رسیدند، من را بلند کردند، گل ولای صورتم را پاک کردند وقتی نگاه کردم چهار انگشت دست راستم قطع شده است، اما چشم چپم هم دید نداشت، خیال کردم به خاطر گل ولای است، زیرا هیچ دردی را حس نمی کردم”.
” داخل روستا درمانگاه کوچکی داشت، زخمی های بمباران وقربانیان مین را درآنجا پانسمان می کردند. انگشتهای من را هم بخیه زدند وچشمم را پانسمان کردند. درد چشم ودستم شروع شد، اما پزشک بیمارستان گفت چیزی نیست برو خانه خوب می شوید. من هم حرفهای پزشک را باور کردم وتا چند ماه انتظار داشتم چشمهایم خوب شوند،اما بعدا فهمیدم یک چشمم را برای همیشه از دست دادهام”.
“محمود” بعد ازاینکه دنبال پروندهاش را می گیرد به اواعلام می کنند، به دلیل اینکه نام او در فهرست قربانیان جنگ در بیمارستان سردشت نیست شامل هیچ مساعدتی نمی شود. او هم دوباره ازسر ناچاری به کشاورزی وکارگری مشغول می شود.
“بعد از آن اتفاق دنبال پروندهام را گرفتم، اما میگفتند به دلیل اینکه اسم شما در فهرست بیمارستان سردشت ثبت نشده است شامل هیچ مساعدتی نمی شوید این در حالی بود که تمامی روستا شاهد ماجرای من بودند”.
” بعد ازآن مجبور شدم برای معیشت خود وخانواده شش نفرهام دوباره کارگری و کشاورزی کنم، اما این برای من که چشم و انگشتان دست راستم را از دست داده بودم خیلی سخت بود، پسرانم ازدواج کردند ورفتند، من برای گذران زندگی خود وهمسرم مجبورم تابستانها کشاورزی وکارگری کنم، زمستان هم مشغول کارهای دستی همچون ساخت سبد شوم”.
محمود با لبخند تلخی می گوید: “نمیتوانم همین جوری چشم به راه کمک مردم باشم، کشاورزی وچوپانی وکارگری کردهام، اما چشمم خیلی اذیت می کند، دیسک هم دارم.، از بررسی پروندهام نا امید شدهام زیرا من با مشقت عمرم را تمام کردم”.
“عایشه ابراهیمی” همسر محمود رسولی که ۷۵ سال سن دارد وبعد از نقص عضو همسرش فشارهای زیادی را تحمل کرده است می گوید: “قبل از اینکه شوهرم نقص عضو شود، مشکلی نداشتیم، همسرم کشاورزی می کرد وزندگی آرامی داشتیم، اما بعد ازآن خانواده شش نفره ما بدون هیچ درآمدی ماندیم و همسرم ناچار به کارکردن شد.
” کمیته امداد ماهانه ۲۵۰ هزار تومان کمک می کند، که دردی از ما دوا نمی کند. به خاطر اینکه محتاج کسی نباشیم محمود خیلی تلاش می کند اما شبها از درد دیسک ودست وپاهایش خواب ندارد”.
محمود وعایشه چندین بیماری دیگر هم دارند، اما به دلیل هزینه گران درمان به پزشک مراجعه نمی کنند. عایشه در این باره می گوید:”من خودم دیابت دارم، چندین سال است پاهایم درد میکند، همسرم هم دیسک دارد ودست وچشمهایش درد می کند اما به دلیل هزینه سرسام آور درمانی به پزشک مراجعه نمی کنیم”.