دیگر امیدی به زندگی ندارم
سامان رضایی ۲۹ سال سن دارد وساکن روستای”ملهدزگه”در شهرستان سرپل ذهاب است. او روز یکشنبه دوازدهم بهمن ماه سال۹۹ در حالی که با چوپانی دیگر مشغول چرای دامهایشان بودند، بر اثر انفجار یک مین به جای مانده از دوران جنگ، پای چپش را از دست داد.
سامان بعد انفجار مین وقطع پایش،هیچ امیدی به زندگی ندارد
شهر ستان سرپل زهاب در زلززله مهیب پاییز ۹۶ بیشترین خسارت وقربانی را درغرب کرمانشاه داشت، همزمان یکی از مناطق آلوده به مین این استان است، که تا به حال قربانیان زیادی داشته است.
برای اطلاع از وضعیت سامان خبرنگار روداو به بیمارستان طالقانی در شهر کرمانشاه مراجعه می کند که بیشتر قربانیان مین استان در اینجا بستری ومورد عمل جراحی قرار گرفتهاند. بیمارستانی چند قسمتی که سامان در قسمت جراحی مردان بستری شده است، و در اتاق سامان دو بیمار دیگر هم بستری هستند، برادر وپسر عموی سامان همراه او هستند.
سامان رضایی با صورتی درهم شکسته روی تختش دراز کشیده است، پای چپش که قطع شده است پانسمان شده است.در مورد چگونگی حادثه می گوید:
‘”روز یکشنبه گذشته بود، تازه نهار خورده بودیم. ساعت نزدیک ۳ بعدظهر بود. من با چوپان دیگری که همراهم بود خواستیم گوسفندان را به چراگاه داخل دره ببریم، دوستم جلو گوسفندان حرکت کرد ومن هم یواش یواش پشت سرشان به راه افتادم. من در آن مسیر خیلی وقت بود مشغول چوپانی بودم اما احساس نمی کردم مین در آنجا وجود داسته باشد”.
“ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد ومن چند متری پرت شدم. جلو چشمهایم سیاهی رفت ودیگر چیز دیگری به یاد ندارم. چشمم را که باز کردم در بیمارستان بودم،گفتم چی شده وچه بلایی بر سرم آمده. هیچ کس راستش را به من نمی گفت وتنها گفتند مقداری زخمی هستی جراحی می شوی وخوب می شوی”.
“نمیدانم جراحیم چند مدت طول کشید، وقتی چشمم را باز کردم پایم پانسمان بود ولی معلوم بود نصفش نیست. برادرم تلاش می کرد که من نفهمم. بهش گفتم راستش را بگو جه بلایی سرم آمده است. او هم باچشمانی اشکبار همه چیز راتعریف کرد. هرچند حالا هم نمی توانم باور کنم پایم را از دست داده باشم، احساس میکنم خواب میبینم، مگه من چند سال دارم که معلول شوم؟
“برهان رضایی”برادر سامان که ۲۷ سال سن دارد می گوید: “ما شغل اصلی مان دامداری است، پدرم ۴ سال پیش فوت کرد.
پنج برادر هستیم و یک خواهر داریم. خواهر وبرادرانم ازدواج کردهاند، من و سامان با مادرم زندگی می کنیم. دامهایمان با یکی ازهمسایه ها قاطی است ومن و سامان نوبتی با یک چوپان همسایه همراه گوسفندان می رویم”.
“روز یکشنبه هم من مقداری کار خانه داشتم. برای همین سامان با چوپان همسایه پیش گوسفندان رفتند. اما ساعت نزدیک چهار بود، گوشیم زنگ خورد، چوپان همسایهمان بود. با صدایی لرزان گفت: سامان بر اثر انفجار مین مجروح شده است، من هم سریع با یک موتور سیکلت خودم را به محل رساندم”.
وقتی رسیدم دیدم چوپان همسایه سامان را در حالی که بدنش خون آلود است کول کرده وبه پایین دست جاده آورده است. به ۱۱۵ زنگ زدم، بهانه آوردند گفتند جایش صعب العبور است که مجبور شدم به هلال احمر زنگ بزنم،تا آمبولانس هلال احمر سر رسید دوساعت طول کشید واز آنجا هم سامان را به بیمارستان سرپل ذهاب رساندیم”.
بیمارستان سرپل هم مانند دیگر بیمارستانهای شهرستانهای کرمانشاه فاقد امکانات جراحی است وسامان مانند دهها قربانی مین به بیمارستان طالقانی کرمانشاه منتقل شد.
برهان می گوید: “در بیمارستان سرپل تنها پایش پانسمان شد واز آنجا او را به بیمارستان طالقانی کرمانشاه انتقال دادند. تمامی این مدت سامان بیهوش بود ومن خیلی ترسیده بودم نکند بلایی بر سرش بیاید”.
سامان تنها قربانی مین در خانوادهاش نیست و۲۰ سال پیش هم عموی ۴۰ سالهاش به اسم “رحیم رضایی”بر اثر انفجار مین جانش را از دست داد.
برهان می گوید: “بعد از۳۰ سال از پایان جنگ هنوز در منطقه ما خطر انفجار مین وجود دارد وچندین نفر تا حالا قربانی شدهاند. ۲۰ سال پیش نیز عموی چهل سالهام بر اثر انفجار مین جانش را از دست داد”.
سامان که به صحبتهای برادرش گوش می دهد می گوید: “من یک پایم را از دست دادهام وزمان بهعقب برنمی گردد. واقعا ناراحت هستم از اینکه باید تمام عمرم را با یک پا زندگی کنم، دیگر هیچ امیدی به زندگی ندارم”.
“تنها درخواستم از کسانی که در این زمینه مسئولیتی دارند این است اقدامی انجام دهند تا هیچ کس مانند من قربانی نشود. من تمام دنیا را هم داشته باشم دیگر ارزشی ندارد، زندگیم تباه شده است اما میتوان جلو قربانیان دیگر را گرفت”.