همسرم زندگی دوباره به من بخشید

“صلاح سعید پور” ۳۴ سال دارد و ساکن شهر مریوان در استان کردستان است. وقتی تنها۱۵ سال داشت به‌ همراه خانواده‌اش برای تفریح به‌ نزدیکی روستای مرزی باشماق مریوان رفته‌ بودند اما بر اثر انفجار یک مین هردو دست وچشمهایش را از دست داد. صلاح بدون توجه‌ به‌ این محدودیت به‌ ورزش روی آورد.  او چندین مقام قهرمانی ورزشی را در مسابقات داخلی وخارجی کسب کرد. صلاح ۶ سال پیش ازدواج کرد وحالا باهمسرش از فعالان زیست محیطی مریوان هستند.

شهر مرزی مریوان که‌ در ۱۳۰ کیلومتری غرب سنندج مرکز استان کردستان واقع است، به‌ علت مرزی بودن یکی از مناطق آلوده‌ به‌ مین استان کردستان می باشد که‌ تا به‌ حال دهها قربانی انفجار مین داشته‌ است.

صلاح بعد از ازدست دادن چشم ودست هایش، قهرمان  ورزشی شد

خانواده‌ “صلاح سعید پور” چند روزی بود که میزبان یک خانواده‌ تهرانی بودند، درشهریور ۱۳۸۰ برای تفریح، به‌ نزدیکی روستای مرزی باشماق مریوان رفتند. اما صلاح که‌ در آن موقع تنها ۱۵ سال داشت وقتی مشغول پهن کردن زیرانداز بود، انفجار یک مین برای همیشه‌ زندگی او وخانواده‌اش را تغییر داد.

صلاح که‌ هم اکنون هردو چشم ودستهایش را از دست داده‌ است، داستان غم انگیز خود را اینگونه‌ تعریف می کند: “من در سال ۱۳۶۵ در مریوان متولد شدم. در همین شهر به‌ مدرسه‌ رفتم و از دانش آموزان ممتاز بودم. در شهریور ماه ۱۳۸۰ نزدیک باز شدن مدارس، یک خانواده‌ آشنا از تهران چند روزی مهمان ما بودند. آنها دوست داشتند مرز باشماق مریوان را ببینند”.

“روز جمعه‌ ۱۶ شهریور ۱۳۸۰، نزدیک ظهر به‌ روستای باشماق ونزدیک تاکستانهای آنجا رفتیم،روزی دلپذیر بود وخواستیم همانجا نهار بخوریم. به‌ من ویک پسر هم سنم که‌ پسر خانواده‌ مهمان بود گفتند زیر اندازی پهن کنید برای نشستن”.

“به ‌یاد دارم زیر انداز بزرگی بود یک طرفش را پهن کرده‌ بودیم خواستم یک مقدار خاشاک که‌ زیر فرش بود پرت کنم. به‌ سمت راست نگاه کردم، مادرم را دیدم وقتی سرم را برگرداندم، جلو چشمهایم تاریک شد. دیگر چیزی به‌ یاد ندارم، گویا من وآن دوستم که‌ او هم یک چشم و دو انگشتش را ازدست داده‌ بود به‌ بیمارستان مریوان برند، اما به‌ علت کمی امکانات از آنجا به‌ بیمارستان سنندج اعزام شدیم”.

صلاح با آرامی صحبت هایش را ادامه‌ می دهد: “قبل از اینکه‌ پدرم به‌ بیمارستان سنندج برسد، طوری که‌ برادرم تعریف می کند دستهایم را قطع می کنند. اما برای تخلیه‌ چشمهایم رضایت پدرم لازم است، وقتی پدرم سرمیرسد، راضی نمیشود چشمهایم تخلیه‌ شود وبرای مداوا من را به‌ تهران انتقال می دهند”.

“صلاح”در این مدت چندین بار بیهوش می شود”وقتی به‌ بیمارستان تهران رسیدیم رفتار پزشکان خیلی زننده‌ بود. چندین پزشک جمع شده‌ بودند وهیچکدام حاضر نبودند پانسمان روی چشمم را برداردند، برادرم خودش پانسمان را برداشت”.

“پزشکان تهران هم به‌ پدرم گفته‌ بودند هیچ راه چاره‌ایی به‌ جز تخلیه‌ چشمهایش نداریم زیرا به‌ علت فرو رفتن باروت در چشمهایم احتمال مرگ هم زیاد بود. پدرم هم وقتی هیچ چاره‌ایی نمی بیند، دوباره‌ من را برای تخلیه‌ چشم به‌ بیمارستان سنندج باز می گرداند”.

صلاح که‌ متوجه‌ از دست دادن چشم ودست هایش نبوده‌ است وتنها بعضی از حرفهای آنها را به‌ یاد دارد می گوید: “وقتی به‌ سنندج منتقل شدم، حالم خیلی بد بود ویکی از پرستاران گفت دارد می میرد، پزشک هم گفت امیدوارم تا اتاق عمل زنده‌ بماند”.

صلاح در اینجا مکث غم انگیزی می کند وادامه‌ می دهد: “بعد از تخلیه‌ چشمهایم هم نمی دانستم چشم و دستهایم را از دست داده‌ام. اما روزی  یکی از پزشکان آمد وگفت بزار دستش را ببینم که آیا لازم نیست بیشتر قطعش کنم. در این لحظه‌ فهمیدم دستهایم را از دست داده‌ام. خانواده‌ به‌ من می گفتند چشمهایت خوب می شود. اما بعد از چند روز فهمیدم برای همیشه‌ چشمهایم را از دست داده‌ام و بعد از ۲۰ روز بستری شدن در بیمارستان سنندج به‌ مریوان برگشتم”.

صلاح در مورد رسیدگی به‌ پرونده‌اش می گوید: “به‌ دلیل وضعیت نامناسب جسمی نمی دانستم پرونده‌ام به‌ کجا می رسد. اما بعد از یک سال ونیم ورفت وآمدهای زیاد به‌ سنندج وتهران با جانبازی ۷۰ درصد، حقوق اندکی به‌ من می دادند و تا سه‌ سال مسئولان در مریوان وسنندج به‌ من می گفتند منتظر باش حقوقت زیاد می شود”.

“تا اینکه‌ خودم به‌ بنیاد جانبازان در تهران مراجعه‌ کردم، یکی از مسئولین آنجا از کمی حقوق من تعجب کرد وگفت از کم کاری مسئولان در کردستان بوده‌است. با تلاش ایشان حقوق واقعی خودم به‌ من پرداخت شد”.

صلاح می گوید: “قبل ازین حادثه‌ هم من به‌ ورزش دومیدانی علاقه‌ داشتم. بعد ازمعلول شدن هم زود شرایطم را قبول کردم، دوست نداشتم از جامعه‌ جدا شوم زیرا می دانستم با غصه‌ خوردن چیزی حل نمی شود”.

“گلوبال نابینایان را شروع کردم. اولین استخری که‌ در مریوان درست شد وقتی آنجا توانستم شنا کنم خیلی خوشحال بودم. اولین بار در مسابقات کشوری دومیدانی نابینایان در مشهد مقام سوم کشوری را به‌ دست آوردم که‌ خیلی برای من امید بخش بود”.

“در مسابقات ورزشی مختلف داخلی و خارجی۲۷ مدال کسب کردم که‌ دو مدال آن در مسابقات جهانی دومیدانی نابینایان در جمهوری چک بود. در استخر مریوان تمرین می کردم. در مسابقات پرش از ارتفاع دو مدال کشوری را هم به‌ دست آوردم. در مسابقات شنای مشهد هم سه‌ مدال گرفتم”.

صلاح تا یک سال قبل هم ورزش شنا را ادامه‌ داد، اما به‌ علت همه‌ گیری کرونا یک سال است این ورزش تعطیل شده‌ است. او می گوید: “متاسفانه‌ مسئولان ورزشی استان کردستان هیچ همکاری با من نداشتند وکمکی نکردند. آنچه‌ بود کمک خانواده‌ خودم ومردم مریوان بود که‌ به‌ من امید می داد”.

صلاح ۶ سال پیش تغیر بزرگی در زندگیش روی داد. او با دختری به‌ اسم سروه‌ ازدواج کرد. وی می گوید: “آرامشی که‌ همسرم به‌ من بخشیده‌ است هیچگاه با زبان نمی شود بیان کرد. از خود گذشتگی وبزرگواریش متعجب شده‌ام. احساس می کنم دوباره متولد شده‌ام، همسرم زندگی دوباره‌ به‌ من بخشیده‌ است”.

صلاح وسروه‌ حالا  از اعضای انجمن زیست محیطی “سبزچیا”مریوان هستند وچندین فعالیت ورزشی ازجمله‌ رفتن با دوچرخه‌ از مریوان تا سردشت وحلبچه‌ انجام داده‌اند.

در پایان صلاح میگوید”هرشخصی نسبت به‌ محیط زیست وظیفه‌ایی دارد که‌ باید آن را ادا کند. من وهمسرم نیز برای این مهم از اعضای انجمن زیست محیطی سبز چیا مریوان هستیم”.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *